واژهي وسواس در قرآن
مترجم: سيد حسين حسيني
در مجمع البيان آمده است، وسواس همان حديث نفس مثل صداي پنهاني است. به نظر بعضي مصدر است، و به نظر برخي ديگر، صفت. اگر در جاي خود ذکر شود، مثل آيهي: الَّذي يُوَسوِسَ في صُدُورِ النّاسِ (2) مراد از صدور (سينهها) همان نفوس اسب، چون جاي وسوسه که منشأ ادراک انسان است همان نفس اوست، و صدور (سينهها) جاي وسواس را گرفته است، چون ادراک به حسب شيوع کاربرد آن به قلب نسبت داده ميشود. و قلب در سينه است؛ چنان که آمده است: وَ لکِن تَعميَ القُلُوبُ الَّتي في الصُّدورِ (3). اين مطلب را علامه طباطبايي هم در الميزان آورده است.
به پچِ پچِ صياد هم وسواس گفته ميشود، گويي با اين وسوسه، پرندهها را از لانهشان پرواز ميدهد. و ظاهر ميشوند و با حيلهي او خارج ميگردند و اين همان فرصتي است که در انتظار شکار آنها بوده است. وسوسهي صياد شباهتي زياد با وسوسهي نفس دارد، و هر دو به حيله و فريب تکيه ميکنند و يکي، با حيله و زيبا جلوه دادن براي طعمه و پرندهها، و آن يکي براي انسان است.
راغب ميگويد: «وسوسه، خطور کردن چيز پست به دل است و اصل آن از وسواس، يعني صداي زيبا و پنهاني، است.» و خيال و خاطر آن است که همراه با تصوير يا خيال باشد، و در انسان علاقه و ميل و شوق ايجاد ميکند و او را به عمل واميدارد؛ که گاهي براي خير است و مفيد و مايهي نجات، و گاهي شر است و مايهي هلاک، خيالي که همان وسواس باشد، انسان را به بدي واميدارد و تنها به ضرر و ناداني تشويق ميکند، و همان گونه که به نفس نسبت داده ميشود، به شيطان هم نسبت داده ميشود. در رسالهي قشيريه، تعريفي ديگر از خيال و انديشههاي دروني آمده است، و با بيان اقسام بزرگ آن ميگويد: «خواطر، خطابي است که بر دل ميآيد، که گاهي به القاي فرشتهاي است و گاهي به القاي سيطان؛ و گاهي حديث نفس، و گاهي از جانب خداوند است. اگر از جانب فرشته باشد، الهام است؛ و اگر از جانب نفس، انديشهي پوچ؛ و اگر از جانب شيطان، وسواس؛ و اگر از جانب خداوند و القاي او در قلب باشد، انديشهي حق است.»
نگرش در اين تقسيم بندي به اين سوست که، آنچه از جانب حق ميآيد، نفس را کنار ميزند و راهش را به سوي قلب ميگيرد. و مراد از قلب در اينجا، عقل است چنان که در آيهي: لِمَن کانَ لَهُ قَلبٌ أو ألقَي السَّمعَ وَ هُوَ شَهيدٌ (4) نيز به معناي عقل است، صحيح نيست که مراد، اين قطعهي قرار گرفته در سمت چپ انسان يا حيوان باشد. قشيري بعد از اين تقسم به بيان نشانهي خاص هر يک ميپردازد، که به وسيلهي آن شناخته ميشود و تشخيص بين هر يک آسان ميگردد تا جايي که انسان در فهم خواطير خير و شر به يقين ميرسد که از يکي پيروي کند و از ديگري بپرهيزد. او ميگويد: «اگر از جانب فرشته باشد درستي آن با سازگاري با علم فهميده ميشود؛ لذا ميگويند: هر انديشهاي که ظاهر به آن گواهي ندهد، باطل است؛ و اگر از جانب شيطان باشد، بيشتر آن به گناه فراميخواند؛ و اگر از جانب نفس، به پيروي از هواي نفس و احساس تکبر يا يکي از خصلتهاي نفساني سوق ميدهد.» در ادامه، با بياني روشن به اين که، نفس منبع وسوسهها و قلب منبع الهام است، ميگويد: «بزرگان صوفيه بر يک نظرند که، نفس راست نميگويد و قلب هم دروغ نميزند. برخي از بزرگان صوفيه گفتهاند: نفس تو راست نميگويد و قلب تو هم دروغ نميزند؛ و اگر همهي تلاشت را به کارگيري تا روح تو با تو سخن بگويد، تو را مخاطب قرار نخواهد داد.»
پيداست که بين الهام و وسوسه تفاوت است؛ زماني که الهام رخ ميدهد انسان به انديشه کردن نياز ندارد، بلکه همراه با آرامش و اطمينان و سکينه و وضوح است، اما زماني که وسوسه وارد ميشود، بايد پريشاني و شک و ترديد در نفس، وزيدن ميگيرد و انبوهي از ترس و ابهام با خود آورده، نميداند در چه وضعيتي استقرار يابد و به کدام پناهگاه، پناه برد. از اين رو، مجاهدهي با نفسي موجب رهايي نفس از اين وسوسهها ميشود، که از مهمترين و بزرگترين اعمال، از حيث اهميت در حرکت آدمي در دنيا به شمار ميرود. البته مجاهدهي تنها وافي به غرض نيست، اگر عنايت الهي آن را از لطف و رحمت حفظ ننمايد. لذا گفتهاند: «آن که وسوسههاي نفسش به صدق مجاهده آرام گرفت، زبان قلبش به حکم رنجي که کشيده است، گويا ميگردد.»
قشيري ميگويد، جنيد بين وسوسههاي نفس و وسوسههاي شيطان تفاوت قائل است؛ او ميگويد: «نفس، تو را به چيزي فرامي خواند، آن قدر اصرار ميکند تا به مرادش برسد؛ جز اين که مجاهدهي راستين استمرار داشته باشد، و باز همچنان خواهد آمد. امّا شيطان هرگاه تو را به لغزش فرا بخواند و با ترک آن عمل با او مخالفت کني، تو را به لغزشي ديگر فرا ميخواند، چون تمام مخالفتها براي او يکسان است و قصد او اين است که پيوسته به لغزش فراخواند، و در پي تعيين لغزشي خاص نيست.» اين سخن اشاره دارد به اين که، شيطان هرگاه براي گمراهي عارض شود، نفس را راه رسيدن آن انتخاب ميکند و گمراه سازي خود را در وسوسههاي نفس عملي ميسازد؛ و اگر در حيلههايش موفق شود، باز نجات او هم به واسطهي نفس است. قرآن کريم در اين باره چه خوب گفته است: إنَّ کَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفاً (5).
فيض کاشاني در خلال بين خواطر، به مراحل و درجاتي که از آن ميگذرد تا واقعيت يابد- که گاهي خير است و گاهي شر- اشاره کرده ميگويد: «خواطر آنهايياند که افکار و اذکار در آن عارض ميشوند، يا از طريق تجدد و يا از طريق تذکر، خواطر همان محرکهاي ارادههايند، چون نيت و عزم و ارادهي لامحاله بعد از امر نيت شده در خاطر است. مبدأ افعال، خواطرند و سپس اين انديشه و خيال موجب تحريک ميل ميشود و ميل هم موجب تحريک نيت و اراده، و اراده و نيت موجب تحريک اعضا. خواطري که موجب تحريک ميل ميشوند، به دو دسته تقسيم ميشوند. آنهايي که به شر فراميخوانند- يعني آنچه در آخرت ضرر ميرساند؛ و آنهايي که به خير فرا ميخوانند- يعني در آخرت موجب سود و منفعت است. اين دو، دو خاطر و انديشهي متفاوتند؛ که خاطر پسنديده را الهام، و ناپسند را وسوسه گويند. و علت خاطر و انديشهاي که به خير فرا ميخواند، فرشته نام دارد؛ و علت فراخواننده به شر، شيطان؛ و لطفي که به واسطهي آن قلب آمادهي پذيرش الهام ملک ميگردد، توفيق، و آنچه به واسطهي آن موجب پذيرش وسوسهي شيطان ميگردد، اغوا و خذلان، و فرشته عبارت است از: موجودي که خداوند او را براي خيررساني و افادهي علم و کشف حق و وعدهي به نيکي آفريده است. و شيطان، موجودي است که کارش به بدي وعده دادن، به زشتي امر کردن و در هنگامقصد خيرکردن، به فقر ترساندن است. و قلب بين اين دو، به هر سو کشيده ميشود.»
ابن مسعود از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت ميکند، که فرمودند: «شيطان و فرشته هر دو راهي به آدمي دارند. اما راه شيطان به شر و بدي و تکذيب حق وعده دادن است، و راه فرشته به خير و تصديق حق و نويد دادن. و هر کس آن (راه فرشته) را يافت، بداند که از جانب خداوند است و او را سپاس گويد؛ و هر کس ديگري را يافت، از شيطان به خدا پناه برد. سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: الشَّيطَانُ يعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ (6)». از آنجا که آنچه شيطان القا ميکند با آنچه که فرشته القا ميکند اشتباه ميشود، تفاوت بين آن دو کاري است سخت و دشوار. عارفان به اين مکر و حيله هشدار دادهاند و از افتادن در آن نهي کرده، راهي را ترسيم نمودهاند که اگر آدمي به آن پايبند باشد، از اين آفات در امان ميماند و نفسش را از لغزش و هلاکت نجات ميدهد.
جرير بن عبده عدوي ميگويد: «به علاء بن زياد شکايت کردم که، در دلم وسوسهاي نمييابم، گفت: اين مثل سوراخي است که دزدان از آن ميگذرند، که اگر در آن چيزي باشد به آن مشغول ميشوند و گرنه آن را ترک ميکنند و از آنجا ميروند.» در آيهي: إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ (7)؛ بيان اين مطلب است که، اهل ايمان و تقوا نيز از حيلهها و فريب شيطان در امان نيستند، اما خود را از آن حفظ ميکنند و با غلبه بر نفس و ذکري که از معاني آن، عبادت و پناه بردن به خداوند و ياري خواستن از او و تقويت اراده به علم و معرفت و عزم بر تدبر و بصيرت است، بر آن پيروز ميشوند. چنان که ابوطالب مکي ميگويد: «جلا دهندهي قلب، ذکر است و به واسطهي آن قلب روشن ميگردد. دروازهي ذکر، تقواست که بنده به وسيلهي آن ياد ميکند؛ و تقوا، راه آخرت؛ چنان که هواي نفس، راه دنياست. و خداوند هم به ذکر فرمان داده است و فرموده است که کليد تقواست؛ چون علت تقوا پيشه کردن است و مايهي پرهيز و دوري کردن و زهد ورزيدن.»
در حديث پيامبر (صلي الله عليه و آّله و سلم) آمده است: «اگر شيطانها بر اطراف قلب آدمي حلقه نميزدند، به ملکوت آسمانها مينگريستند.» بيان معقول و روشنگر حکمت خالقي که آدمي را به اين حالت آفريد، عقل است، که در آن نور حکمت است؛ و نفس، که در آن ظلمت فريب و شهوت. چه زيبا و درست گفته است ابوطالب مکي، وقتي به بررسي اين انديشه ميپردازد، که: «خداوند جسم را مکاني براي اجراي احکامش و محل نفوذ مشيت خويش در مباني حکمتش قرار داد؛ و عقل را مرکب خير و شر، که با آن دو در خزانهي جسم جريان مييابد، چون محل تکليف و موضع اقدام و عمل و علت شناخت است: و معاني عقل، به شکل انسان، يعني لذت بهشت و عذاب جهنم به جسم، برميگردد. پس، عقل هميشه وجود دارد ولي بنده از عقل ميگريزد؛ و شهوت هم او را ترک نميکند، ولي نفس از شهوت دور ميشود. اگر عکس اين بود، مايهي سستي حجت خداوند و برهان او بود؛ چون عقل شاهد حجت است و شهوت در نفس به جاي آزمايش و امتحان؛ و نيت در قلب، راه حجت است. و اين، اصل و علت جزا و پاداش امر و نهي ميباشد. پس عقل مايهي تشخيص است و بر تشخيص حسن و قبح آفريده شده و نفس هم بر شهوت و فرمان بردن از هوا و خواهش، اين، بهرهي نفس از بخشش خداوند است و هدايت آن دو به هدايت و گمراهي؛ و بهرهي آن دو از کتاب و قسمت آنها از خداوند.»
پينوشتها:
1- ق (50)، آيهي 16: ميدانيم که نفس او چه وسوسهاي به او ميکند.
2- ناس (114)، آيهي 5: آن کسي که در سينههاي مردم وسوسه ميکند.
3- حج (22)، آيهي 46: ليکن دلهايي که در سينههاست کور است.
4- ق (50)، آيهي 37: براي هر صاحبدل و حق نيوشي که خود به گواهي ايستد، عبرتي است.
5- نساء (4)، آيهي 76: نيرنگ شيطان (در نهايت) ضعيف است.
6- بقره (2)، آيهي 268: شيطان شما را از تهيدستي بيم ميدهد و شما را به زشتي وا ميدارد.
7- اعراف (7)، آيه ي201: پرهيزگاران هرگاه خيال شيطاني عارضان شود، ياد [خدا] کنند و آن گاه ديده ور شوند.
عضيمه، صالح؛ (1392)، معناشناسي واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآني)، ترجمهي سيدحسين سيدي، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ چهارم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}